باربری در سعادت آباد

باربری پاس : برترین خدمات اسباب کشی ، حمل و نقل شهری و باربری

باربری در سعادت آباد

باربری پاس : برترین خدمات اسباب کشی ، حمل و نقل شهری و باربری

گفت‌وگو با یک کارگر باربر

این روزها شرکت‌های باربری زیادی در شهرها تاسیس شده‌اند؛ شرکت‌هایی که با تکیه بر توانایی و زور بازوی کارگران خود سعی در ارائه خدمات به مشتری‌هایشان دارند، اما در این بین شرکت‌های باربری هیچ گونه خدماتی به کارگرهای خود نمی‌دهند.


اگر پای درد دل کارگران شرکت‌های باربری بنشینید، خواهید شنید که بیشتر آنها از روی ناچاری و نبود شغل مناسب وارد این کار شده‌اند، علاوه بر این باربرها از نبود بیمه و دستمزد کم گله دارند، آنها می‌گویند بیشتر درآمدشان صرف هزینه خورد و خوراک یا رفت و آمد به محل زندگی‌شان می‌شود، برای این‌که از سختی‌ها و مشکلاتی که این افراد زحمتکش با آن دست به گریبان هستند بیشتر بدانیم به سراغ یکی از کارگرهای شرکتی باربری در شمال تهران رفتیم.


امید نجفی با 95 کیلوگرم وزن و 185 سانتی‌متر قد کارگر قوی‌هیکلی است. خودش می‌گوید اگر خدا این قدرت بدنی را به او یا همکارانش نمی‌داد این شغل هم نصیب آنها نمی‌شد. در این گفت‌وگوی کوتاه امید از کار و دلیل وارد شدنش به این حرفه می‌گوید.

  

فکر می‌کنی تا چه زمانی می‌توانی چنین بارهای سنگینی را جابه‌جا کنی؟


الان که 32 سال بیشتر ندارم، فکر کنم تا زمانی که زنده باشم و زانوهایم قوت داشته باشد این کار را باید انجام بدهم.


چرا سراغ کار دیگری نرفتی؟


مجبورشدم، کار نیست من 12 سال پیش به امید پیدا کردن کار از روستایمان در بجنورد به تهران آمدم، اما کار دیگری پیدا نکردم و مجبور شدم مثل بقیه هم‌ولایتی‌هایم باربر شوم.


چند نفر از هم روستایی‌هایت باربر شده‌اند؟


خیلی‌ها، در همین شرکتی که من کار می‌کنم 45 نفر هستند.


از شهرهای دیگر چطور؟


لر، ترک و کرد هم هست ولی در شرکت‌های باربری دیگر کار می‌کنند، چون معمولا در شرکت‌های باربری کارگرها همزبان هستند مثلا کارگرهای یک شرکت لر هستند یا شرکتی دیگر کرد یا ترک. به نظرم این طور بهتر می‌توانند باهم کنار آمده و کار کنند.


بقیه همکارانت هم مثل تو مجبور شده‌اند این کار را انتخاب کنند؟


بله، هیچ کس حاضر نیست به بدن خودش آسیب برساند، اگر در شهر یا روستای ما امکانات کشاورزی یا هر کار دیگری بود من یا دیگر باربرها هیچ وقت زن و بچه خود را رها نمی‌کردیم تا برای باربری در تهران بیاییم.


درآمد باربرها چقدر است؟


در زمستان‌ها که اوضاع کار و اسباب‌ کشی خوب نیست بین 500 تا600 هزار تومان، تابستان‌ها کمی بهتر می‌شود و به یک میلیون تومان می‌رسد.


از حقوقی که می‌گیری راضی هستی؟


نه، ولی کار دیگری نمی‌توانم انجام بدهم، من خودم چهار تا بچه دارم که الان شهرستان هستند خودم اینجا روزی حداقل 10هزار تومان خرجم است، یعنی مجبورم هزینه کنم آن هم خرج ناهار می‌شود چون اگر غذا نخورم نمی‌توانم کار کنم. از این گذشته بیمه هم نیستیم، برای همین باید مراقب باشیم هنگام کار بلایی سرمان نیاید.


تا به حال حادثه‌ای برایت اتفاق افتاده است؟


خدا را شکر فقط کمی کمر و زانوهایم درد می‌کند، ولی کارگرهایی بوده‌اند که شیشه دست‌شان را برید یا گاوصندوق روی پایشان افتاده و نقص عضو شده‌اند.


در تهران خانه اجاره کرده‌ای؟


نه، خدا را شکر، شرکتی که من در آن کار می‌کنم به ما جای خواب می‌دهد، ولی کارگرهای بیشتر شرکت‌های دیگر ناچارند خانه اجاره کنند، آنها برای این‌که هزینه‌شان کمتر بشود هر چند نفر دور هم جمع می‌شوند و در حاشیه شهر اتاق اجاره می‌کنند.


هرچند وقت یکبار به خانوداده‌ات سر می‌زنی؟


سعی می‌کنم لنگشان نگذارم هر چند 900 کیلومتر با من فاصله دارند، اگر کار خوب باشد حدود دو ماه کار می‌کنم و بعد به شهرستان بر می‌گردم، خب می‌دانید دست خالی نمی‌توانم به خانه برگردم آنجا دو هفته می‌مانم بعد دوباره روز از نو روزی از نو.


از سختی‌های کارت بگو؟


همه‌اش سختی است، اما آن اوایل که کار را تازه شروع کرده بودم سخت‌تر بود، چند ماه طول کشید تا قلق کار دستم آمد. وقتی مردم ما را می‌بینند که یخچال یا اجاق گاز را روی دوشمان می‌گذاریم دلشان به حالمان می‌سوزد، خب بیشتر کارگرها دچار کمردرد، زانو درد و بادفتق می‌شوند، اما چاره‌ای نیست.


در روز چند ساعت کار می‌کنی؟


ساعات کاری ما معلوم نیست از شش صبح می‌آییم و بعضی وقت‌ها تا 9 شب طول می‌کشد.


در این مدت چند تا سرویس می‌روید؟


پنجشنبه و جمعه‌ها حدود پنج سرویس ولی روزهای معمولی دو تا سه سرویس می‌رویم. ما معمولا برای هر سرویس چهار کارگر هستیم.


برای حمل یخچال یا اجاق گاز با بقیه کارگرها به توافق می‌رسید؟


همه باربرها نیرومند هستند ولی خب بستگی به حال کارگرها دارد، هرکی سرحال باشد وسایل سنگین را حمل می‌کند.


سخت‌ترین باری که حمل کرده‌ای چه بوده است؟


جابه‌جایی شیشه بزرگ میز ناهارخوری، یخچال سایدبای‌ساید، پیانو و گاوصندوق معمولا سخت‌تر است یک بار یک سایدبای‌ساید را 9 طبقه پایین آوردم صاحبخانه دهانش باز مانده بود.


حتما انعام خوبی گرفتی؟


خب بیشتر مردم لطف دارند و وقتی می‌بینند کارمان را خوب انجام می‌دهیم به ما انعام می‌دهند.


تا به حال چیزی را هم شکسته‌ای؟


بله، یک​بار یک شیشه میز ناهارخوری از دستم افتاد و شکست، ولی صاحبخانه خیلی مهربان بود و چیزی نگفت.


چه شد که شرکت باربری شمال شهر را انتخاب کردی؟


خب اینجا بهتر پول می‌دهند، یک بار در جنوب‌شهر کار کردم پولم را خوردند.